20صفر، اربعین حسینی
به یاد اسارت آزادیبخش حضرت زینب(س) و کاروانیان داغدیده کربلا، آن وارثان شهادت و رسولان پیام خون و مهاجران بیداری آفرین، آن محملنشینان افشاگر، آن صاحبان خطبههای آتشین و مفهومدهندگان به «اربعین» ...
زندان اشک گشته دوچشمانم
افسوس، بهر گریه مجالی نیست
حتی برای مرثیه گفتن هم،
از فرط درد حادثه، حالی نیست
ما کاروان رفته به تاراجیم
مردانمان شناگر رود خون
ما، رهروان قافله صبریم
رسواگر فسانه هر افسون
آرام و رام ظاهرمان، اما
دریای سینه پر تب و طوفانی است
رگهای عضو عضو سراپامان
هر یک، بسان رود خروشانی است
بر بام تیرهگون و سیاه، آنشب
فانوس ماه، در تب غم میسوخت
بر پیکر تمامی آن یاران،
ماه، از فروغ خویش کفن میدوخت
ما غمگنان بیسر و سامان را
از پیش کشتهها که شتاباندند
شلاق را به گرده زخمیمان
دیوانهوار، یکسره خواباندند
در هجرتی سواره و آواره
در موج خون، شبانه روان گشتیم
ما، در شتاب قافلهداریمان
آهوی زخمخورده این دشتیم
آن قطرههای خون که به صحرا ریخت
فریادهای خفته این خاک است
این دشت، پر زلاله شود روزی
دیگر نه جای هر خس و خاشاک است
محصول این زراعت خونین را
دستان سرخ قافله، خواهد چید
چشم جهان، نتیجه این خون را
در روزهای آتیه خواهد دید
آنجا که هیچ بانگ و خروشی نیست
ما خالق حماسه و فریادیم
آنجا که نام خصم رود از یاد
ما زندگان، همیشه فرا یادیم
ما کشتی نجات غریقانیم
در راه تیره، مشعل سوزانیم
همواره تا زمین و زمان باقی است
بر تارک سپهر، فروزانیم
آنجا که نیست جرأت فریادی
ما اهل رزم و عرصه پیکاریم
در انتخاب عزت و آزادی
ما وارث شهادت و ایثاریم
در بطن این اسارت ما، خفته است
آزادی تمام گرفتاران
مرگ پرافتخار پدرهامان
سرمایه حیات هدفداران
فریاد و خشم و رنج و اسیریمان
ما را سلاح کاری پیکار است
بانوی قهرمان عرب "زینب"
ما را بزرگ و قافلهسالار است
زان حامیان جبهه آزادی
زان رهبران خلق ستمدیده
در جمع ما نمانده بجز مردی
بیمار و تب گرفته و رنجیده
اما شفادهنده صد بیمار
از ذلت و خرافه و نادانی
"سجاد" در برابر حق، اما
چون شیر شرزه در بر هر دانی
آتشفشان خشم و خروش کین
در قلبش انفجار خصومتها
شمشیر مرگریز زبان او
بر پای میکند چه قیامتها
ما رهسپار شهر خموشانیم
شهری که سایهبان زده از وحشت
شاید به تازیانه یک فریاد
بیدارشان کنیم از این غفلت
در کوفه و دمشق، بپا سازیم
طوفانی از وزیدن صرصرها
هرجا که شهر خفته و تاریکی است
روشن کنیم جلوه اخگرها
از کار ما سزد که برآشوبد
هر کاوه در برابر ضحاکی
هر نور در باب شبکوری
هر پاک، در برابر ناپاکی
رفتیم پیشواز اسارتها
تا کاخهای ظلم براندازیم
تا در زمان قحطی حقجویان
آبی به آسیاب حق اندازیم
روایت انقلاب (جلد1) از جواد محدثی